دلنوشته های مهدوی
به ماه رویت قسم که جانا
اگر که باشم گه ظهورت
دوباره سر بر ره تو سایم
به جانب پرچم تو آیم
دنیا پر است از جای خالی تو ، ما همیشه چیزی کم داریم. دست به دامن رجب شدیم پیدایش کنیم چشم به راه شعبانیم. تو نیایی همیشه چیزی کم داریم
نیمه ی شعبان میعادگاهی است برای منتظران وعده ی الهی کسی که امتداد تطهیر و مباهله است. کسی که امان اهل زمین است. کسی که مفسّر آیات الاهیست. کسی که باقیماندهی خداست در زمین.
چه زیباست که باری دیگر در این میعادگاه با هم سختی این روزگار نبودنش را نجوا کنیم واز خدای مهربان تعجیل در فرجش را بخواهیم
حق دوباره کرمی کرد که بیدار شوم
با نگاه تو گل فاطمه هشیار شوم
از ازل گر دل من بر تو ارادت کردست
مادرت خواست که من بر تو گرفتار شوم
همۀترس من از باقی عمرم این است
باز بر پیش نگاه تو گنهکار شوم
به خدا حاجتم از سفرۀ زهرا این است
دور از اهل سقیفه به علی یار شوم
حق آن چادر پر وصله و خاک آلوده
محرم اهل کسا با دل بیمار شوم
همچو مقداد هماهنگ شوم با رهبر
جان نثار تو چو میثم به سر دار شوم
ظهــــــــور نـزديــڪ اســت
پس بوده اي و هستي و مي آيي از راه …..
گاهي اگر با ماه صحبت کرده باشي
از ما اگر پيشش شکايت کرده باشي
گاهي اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکايت کرده باشي
گاهي اگر زير درختان مدينه
بعد از زيارت استراحت کرده باشي
گاهي اگر بعد از وضو مکثي کني تا
آيينهاي را غرق حيرت کرده باشي
در سالهاي سال دوري و صبوري
چشم انتظاري را شفاعت کرده باشي
حتي اگر بي آنکه مشتاقان بدانند
گاهي نمازي را امامت کرده باشي
يا در لباس ناشناسي در شب قدر
از خود حديثي را روايت کرده باشي
يا در ميان کوچه هاي تنگ و خسته
نان و پنير و عشق قسمت کرده باشي
پس بوده اي و هستي و مي آيي از راه
تا حق دلها را رعايت کرده باشي
پس مردمک هاي نگاه ما عقيم اند
تو حاضري بي آنکه غيبت کرده باشي!
عرفان به تجلی و ظهور(نظام ظاهر و مظهر) معتقد است و با آن، هستی را تفسیر می نماید. اما فلسفه به علت و معلول باور دارد و با این قانون، پدیده های هستی را تحلیل می کند. نظام علّی و معلولی از ارکان فلسفه به شمار می رود و اگر مباحث فلسفی از این رکن تهی گردد، فلسفه فرو می پاشد.
تجلی و ظهور، با علت و معلول تفاوت هایی اساسی دارد. خاستگاه این تفاوت ها، در نوع نگرش دو مکتب فلسفی و عرفانی به جهان هستی است. فلسفه، روی کردی عقلانی به هستی دارد و عرفان، نگاهی شهودی. از همین جا تمایز فلسفه با عرفان، آغاز می گردد. در نخستین گام، تعریف این دو نظام از هستی، به گونه ای بنیادین متفاوت می نماید. فیلسوفان مشایی به تباین وجودات، و پیروان حکمت متعالیه به وحدت نوعی و تشکیک در وجود قائل اند، در حالی که عارفان به وحدت شخصی وجود و انحصار آن در وجود حق تعالی باور دارند. فهم دقیق وحدت شخصی وجود و اعتقاد به آن، ظریف و دشوار می نماید. از این رو، جنجال های بسیاری برانگیخته است. از دیگر تفاوت های محوری عرفان با فلسفه، نشستن تجلی و ظهور به جای علت و معلول، به شمار می رود. تجلی در لغت، یعنی وضوح و آشکار شدن ذات حق تعالی و کمالات ذات پس از متعیّن شدن به تعینات ذاتی یا اسمایی و یا افعالی. آشکار شدن، یا برای خود ذات است و یا برای غیر آن، و هرگز به معنای حلول یا اتحاد نیست. به دیگر سخن، تجلی و ظهور یعنی متعین شدن مطلق به تعینی خاص.
شهید مطهری: ظهور مهدی موعود حلقهای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پیروزی نهایی اهل حق منتهی میشود. سهیم بودن یك فرد در این سعادت، موقوف به این است كه آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد.
***
اصلا مهدی موعود یارانش را از افرادی انتخاب می کند که در دوران غیبت مبارزه کرده باشند. اگر این معیار نباشد پس چه باشد…
اینم یه جمله درگوشی برا بعضیا :”ناکام از دنیا رفته هرکس در دوران ظهور رجعت نکند…”